کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

تا که تسلیـمـیم، تـسلیـمِ رضای فـاطمه            راضی از اعمال ما باشد خُدای فاطمه

شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا            آفـریـده شـاه مـردان را برای فـاطـمه


کسر شأن اوست اینکه ما فدائی‌اش شویم            گـفته وقتی که محـمّد هم فـدای فاطمه

فضّۀ او موقع جارو زدن می گفت که            کیـمـیا را یافـتـم در خـاک پای فاطمه

باعث فخـر خدا پیـشِ ملائک می‌شود            می‌رود تا عـرش وقـتی ربّنای فاطمه

چادر او از یهـودی‌ها مسـلمان ساخته            بوده وقـتی که رواجِ دین بنای فـاطمه

نوعروسی که میان حجله شد تسلیم مرگ            یافت یک عُمر دوباره از دعای فاطمه

کور مادر زاد را چشم خُدا بین می‌دهد            ذرّه‌ای از تُـربت دارُالشّـفـایِ فـاطـمـه

ترسی از بیگانگی با مردم دنیا نداشت            هر کسی از ابـتـدا شـد آشـنای فـاطمه

از بعیدات است اینکه شیعۀ غیرت مدار            خاکـسـار مـادری باشـد سِـوای فاطمه

روز مرگ من بُود روزی که اشک چشم من            گونه‌ام را تر نسازد در عـزای فاطمه

بسکه این ایّام دارد درد و زخم و ضعف و تب            وقت صحبت سخت می‌لرزد صدای فاطمه

پیـشتر از کربلا پیـری زینب می‌رسد            شانه‌های او اگر باشـد عـصای فاطمه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

انبیایی که اولوالعزمند غیر از مصطفی            عاجزند از درک شأن بچّه‌های فاطمه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد حسین بناریان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شاید این روضه گریان رخ مادر باشد            یا در آمـیـخـته با غـصۀ حـیـدر بـاشد
یـا تـنـش مـثـل گـل لالـۀ پـرپـر بـاشـد            آه سخـت است اگـر قـافـیـه‌ام در باشد


چادرت مثل نفس های تو حرمت دارد
فـاطـمه بودن تو روضـۀ غربت دارد

یاس بی‌بال و پری بال و پرش می‌سوزد            پشت دربود چرا تاج سرش می‌سوزد
باهمان حال خـدا هـمسفرش می‌سوزد            و خجل گشت علی در نظرش می‌سوزد

مانـد در پـشت در خـانه فـقـط آه کشید
آه از جـور همین مـردم گـمـراه کـشید

باهمان قـامت خود باز قـیـامت کردی            بر تـمـامی امـامـان تو امـامت کـردی
و رسـولان خـدا را تـو هـدایت کردی            غربت بیت عـلی را تو روایت کردی

تـا در آئـیـنـۀ اجـلال نــمـایـان شـده‌ای
طعنه بر شرک تمامی خـدایان شده‌ای

نام زهـرا گره از کار سلیـمان وا کرد            یک نظر تا ابـدالـدهر براین دلها کرد
باهمان پهلوی بیمار چنان غـوغا کرد            آتـشی در دل آشـوب عـلـی برپـا کرد

راه پـرواز مـلائـک به بهـشـتی مـادر
چه به روی در این خانه نوشتی مادر

فـاطمه بود اگرصبح قیـامت برپـاست            فاطمه بود که احکام شریعت برپاست
فاطمه بود که روح و دم غیرت برپاست            فـاطمه بود که معـنای ولایت برپاست

او سـرآغـاز مسـیر مکـتـب خـاتم بود
فـاطـمه رمـز مسـلـمـان شـدن آدم بود

بال جبـریل امین فـرش حـریمت باشد            وتسـلای عـلی عـطر و شمـیـمت باشد
نوکری کردنم از لطف رحـیمت باشد            روزی ما همه از دست کـریمت باشد

ما در این راه فـقط گرد مدارت هستیم
غـصه داریم به دنـبـال مزارت هستیم

تا ابـد گریه کن روضۀ کـوثـر هستـیم            تا ابـد خـانه به دوش غـم حـیدر هستم
تا ابـد شـیـعـۀ سـلـمـان پـیـمـبر هستیم            تا ابد پـیـرو هـر امر ز رهـبـر هستیم

جـان نـثـاریـم گـدایـان شه عـلـقـمـه‌ایم
ما فـقـط مـنـتـظـر مـنـتـقـم فـاطـمـه‌ایم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خون می‌رود ز چشم ترم پای رفتـنت            پـشـتـم خـمـیـد پای تـمـاشـای رفـتـنت

ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن            خانه هـنـوز نـیـست مهـیـای رفـتـنـت


یـا از خــدا بـخـواه بـمـانـی و یـا مـرا            زنـده مـخـواه فـاطـمـه فردای رفـتـنت

نجوای سجده‌های تو عجل وفاتی است            هـمـواره از خـداست تـمـنّای رفـتـنت

ذکـــر بــریــدۀ تـو گــواه بـــریــدن و            حال قـنـوت‌هـای تـو گـویـای رفـتـنت

ای کاش زخـم‌های تنت ایـنـقـدر نـبود            تا مـانـدنت رقـم بـخـورد جـای رفتنت

با هر نفس به پیرهنت رنگ گل نشست            شد سـرفـه‌ها جـواب مـعـمـای رفـتنت

بـسـته کـتـاب عـمـر عـلی را وداع تو            هر برگ آن رسیده به امضای رفتنت

: امتیاز

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بهـار بنـدگی‌ام را خـودم خـزان کـردم            گـنـاه کـردم و از کرده‌ام زیـان کـردم

چـقـدر دل، سـرِ آمـال خـویـش آزردم            چه کارها که برای دو لـقمه نان کردم


رضای صاحب خود را نکرده‌ام منظور            نگاه بر سخن و حرف این و آن کردم

به جای خیر فـقط دردسر شدم عمری            همیشه خون به دل صاحب الزمان کردم

مرا گرفت به آغوش و زیر و رویم کرد            همین که وضع بدم را کمی بیان کردم

هزار بار زمین خوردم و خدا را شکر            هــزار بـار تـوسـل بـر آسـمـان کـردم

مرا همیشه دعا کرد و مهربان تر بود            از آن چه در همۀ زندگی گـمان کردم

همین که فـاطـمه گـفـتم مرا خریـد آقا            قـسم به فـاطمه صد بار امتحـان کردم

دم غـروب غـریـبـانـه گـریـه و زاری            بـرای غـربت آن قـبـر بی‌نـشان کردم

پرش شکسته پرستو و در قنوتش خواند:            هـوای پـر زدن از بـین آشـیـان کـردم

برای آن که نبـیـند عـلی چه شد دسـتم            سه ماه بازوی خود را از او نهان کردم

: امتیاز

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره گرد یتـیـمی نشـسته بر مویت            و رود رود عزا جاری است از رویت

به یاد مادرت امشب نشـسته می‌خوانم            نـماز صبر به محـراب طاق ابـرویت


گمان کـنم که شـمـیـم مـدیـنـه را دارد            اگر به ما رسد امشب نسیمی از کویت

دوباره دست گـدایی دراز خواهم کرد            برای گریه به غـم‌های مـادرت سویت

شبـیه قامت زهـرا شکـسته است قدت            شبـیـه زانـوی مـولا خـمـیـده زانـویت

به یـاد زیـنـبی و گـیـسوی پـریـشانـش            اگر دوباره پریشان شده است گیسویت

برو مدینه و از مرتضی بپرس چه شد            که رفت نیمه شب از آشیان پرستویت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اسم اعظم یا علی و اسم اعظم فاطمه ست           بهترین و برترین بانوی عالم فاطمه ست

هرچه در قرآن بگردی یا علی، یا فاطمه ست           کوثر و فرقان و الرحمن و مریم فاطمه ست


از شهیدان که بپـرسی نام او را برده‌اند           فاش می گویم در عالم بهترین دم فاطمه ست

روضه خوانِ اول کرببلا گرچه خداست           اولین بانی شبـهـای مـحـرم فـاطـمه ست

دست پیغمبر نگینی هست که مخصوص اوست           زینت انگـشتری دست خـاتم فاطمه ست

معنی آب حـیات آب وضوی فاطمه ست           علت جوشیدن هر روز زمزم فاطمه ست

زینت سجـاده زهـرا عـبای حـیـدر است           در عوض نقش نگین روی پرچم فاطمه ست

چـادر خـاکـی او کـافـر مسلـمان می‌کـند           پـرچم تـوحـید آدم تا به خـاتم فاطمه ست

پشت در افـتاد تا حـیـدر نیـفـتد بر زمین           تا ابد تصویری از یک قامت خم فاطمه ست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

حرف از عـلی بود و تمام تکیه گاهت            رفتی سپـر باشی! خـدا پشت و پناهت

امـا ورق بـرگـشـت و‌ آوردنــد هـیـزم            کم کم به غارت رفت حـالِ روبراهت


با کـیـنه‌های کهنه از صفـین و خـیـبر            محکم به در؛ محکم لگد زد! با وقاهت!

نامـرد مردی آمـد و دستِ بزن داشت            یک آن سیـاهی رفت چـشمان سیاهت

بین در و دیـوار چـشمت روزِ بـد دید            خوردی زمین! جان داد طفلِ بی گناهت

از دردهای اصلی‌ات فضه خبر داشت            از بـغـض هـای مـادرانـه در نگـاهـت

ای وای ازین پهلو به آن پهـلو شدن‌ها            بــالا نــمـی‌آمــد نـفــس هـمــراهِ آهـت

از سرخیِ جای غـلاف و جایِ سـیـلی            با اشکِ پنـهـانی سحـر شد شامگـاهت

شمشـیر نه! گـودال نه! ای وای مـادر            در بین آتـش؛ پشتِ در شد قـتلگـاهت!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

این خانه روح کعبۀ بیتُ‌الحـرام است            این خـانه‌ای که قـبـلۀ دارُالـسّلام است

این آستان، جایی ست که حتّی کنیزش            در خلوت خود با ملائک هم کلام است


عرش است صحن خانه‌ای که قنبرش هم            صاحبْ دل و صاحبْ دم و صاحبْ مقام است

هر گوشه‌اش دارد نشان از حق تعالیٰ            این خانه اصـلاً بیت آیات عِظام است

هرکس درِ این خانه را بوسید و رد شد            در سِلک اهل دل سزایش احترام است

از دیدِ شخصی مثل سلمان، بی طهارت            حتّی به دیوارش نظر کردن حرام است

خـلـقـت فـدای نـام بـانـویـی که بیـتـش            دارُ الامان، دارُ الکرم، دارُ الاِمام است

از بس برآورده شده حاجت به دستش            او دور تا دورش همیشه ازدحام است

هرکس که چشمش را به روی خِیر او بست            در، بی‌مرامی شُهره بین خاص و عام است

ذکر مصیبت می‌کنم،یک جمله کافی ست            این صحنۀ پُـر درد، پایـان کـلام است

قـنفذ، غـلاف آهنـیـنش را که برداشت            با نیشخـندی گفت:او کارش تمام است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی در مصرع اول تغییر داده شد، فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

صدبار قدرش برتر از بیتُ‌الحرام است            این خـانه‌ای که قـبـلۀ دارُالـسّلام است

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سعید خرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چه‌کنم، بی‌تو اگـر زنـده بـمـانم، چه‌کنم            کاش می‌شد که در این شهر نمانم، چه‌کنم

تا سحرخـواب نداری و دعـاگـوی منی            شـده بـیـمـاری تو قـاتـل جـانـم، چه‌کـنم


مردم از گریۀ توخسته و من می سوزم            اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چه‌کنم

من‌که صدها گـرۀ کـور به دسـتم وا شد            گـرهم روی گره خـورده نـدانم، چه‌کنم

حاضرم جان بدهـم چهرۀ خود باز کنی            گرچه شرمنده از این روی نهانم، چه‌کنم

تا مغـیـره رسـد از راه حـسن می‌لـرزد            من به حـال پـسرم بس نگـرانم، چه‌کـنم

گـیرم از کوچه بیادت رفت و آمد نکنم            بـا در سـوخـتـۀ خـانـه نـدانـم، چـه‌کـنـم

ای زمین خورده علی هست زمین خوردۀ تو            بیش ازین نیست به تن، تاب وتوانم، چه‌کنم

به یقین حرف دلم بود که «انسانی» گفت:            من زمین خورده‌ترین مرد زمانم، چه‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدزیرا مصرع اول به نوعی توهین به حضرت است

مردم از گریۀ توخسته، تو از گریۀ من            اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چه‌کنم

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترجیع بند

یـاس سپـیـدی بوی خاکـستر گرفته            آتـش ز هُـرم شعـله‌هـای در گـرفته

هر روز فـضّه دانه دانه می‌شمارد            آلالـه‌هـایی را که از بـسـتـر گـرفته


با شـانـه‌ای در دست‌های نـاتـوانش            امشب گره از موی یک دختر گرفته

تـا نـیـمـۀ نـیـلـوفـری‌اش را نـبـیـنـد            پیش علی، در خانه چادر سر گرفته

درد مـدام اسـتخـوان‌هـای شـکـسـته            تـاب و تـوان یـاس را دیگـر گرفته

آه از چهـل نامرد و آه از ضربۀ پـا            در بین شعله یک فـرشته پر گرفته

حالا حسن با یاد داغ کوچه‌ای تنگ            در کـنج خـانه روضۀ مـادر گـرفته

زهرا شهـید را حـیـدر پشت در شد
تا روز محـشر بانی سوز جگر شد

مهتاب چشمان سحر را پاک می‌کرد            دست قضا چشم قَدَر را پاک می‌کرد

در ظلـمت شب مـرد تـنهای قـبـیـله            با اشک خود روی گُهَر را پاک می‌کرد

از جـسم یـاس نـیـلی‌اش ردّ عـبـورِ            جامانده از چندین نفر را پاک می‌کرد

تا داغ او کـمـتر شود شایـد خـداوند            از ذهن او یاد پسر را پاک می‌کرد

ای کاش بال قاصدک ها چیده می‌شد            یا بوم دنیا این خبر را پاک می‌کرد:

مردی که در از قـلعۀ خـیـبر گرفته            حالا رد خون روی در را پاک می‌کرد

زهرا شهـید را حـیـدر پشت در شد
تا روز محـشر بانی سوز جگر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ لذا بیت زیر تغییر داده شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پهلـوی مـادر میـزبـان میـخ در شد           تا روز محـشر بانی سوز جگر شد

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : لیلا علیزاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

نـوری میان دستهـایش تا فـلک داشت            در پیشگاه او به خود خورشید شک داشت

چیزی از این دنیا برای خود نمیخواست            پیش خدا هفت آسمان جای فدک داشت


آسان نـمک خـوردند آسانـتر گـذشتـند            از حرمت دستی که یک دریا نمک داشت

در بین صحرا خانه‌اش چون باغ گل بود            حالا ولی گـلدان یاسی که ترک داشت

الـجـار ثـم الـدار را او بـود مـی‌گـفـت            ای کاش یک همسایه‌اش دست کمک داشت

یک عمر می‌بـوسید بابا صورتـش را            اکنون به روی بوسه‌اش رد کتک داشت

بر غربتش یک کوه حتی گریه میکرد            او جای مردم پشت تابوتش ملک داشت

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

خانه خراب گشتن من با عزای توست            زیـبـاتـرین تـرنّـم قـلـبم صدای توست

دیـدی چگـونه زندگـی‌ام را نظر زدند            چشمانِ شور پشت سر بچه‌های توست


دردم گـرفته فـاطمه جان گریه می‌کنم            این قلب زخم دیده من مبـتلای توست

جایِ طـناب مـانـده به دورِ گـلوی من            آثـارِ تـازیـانه بـر انگـشت‌هایِ تـوست

مقتل نوشته از در و دیـوار خورده‌ای            دهلـیزِ خانه شاهد این ماجرای توست

گـودال هـم لـباسِ حـسیـنِ تو پـاره شد            حالا زمان روضۀ کرب‌و‌بلای توست

هرکس رسید نیزه خود را شکست و رفت            کُـندی خنجـر از اثر بوسه‌های توست

: امتیاز
نقد و بررسی

توضیحات مهم: ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، متاسفانه در متن شعر به دروغ تصریح شده است که این مطالب در مقتل نوشته شده است در حالی که چنین چیزی نیست و دروغ محض است و خیالبافی شاعر محترم بوده ضمن اینکه غالباً هم شأن اهل بیت در آنها رعایت نشده است.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دستار بسته‌ای که نبینم سرت شکست            جای شکستگی به خدا هر کجای توست

تکرارِ ضربه‌ها که به یک جا نمی‌خورد            جایِ قلاف رویِ سرو دست وپایِ توست

پایینِ هر دو گونه تو چاک خورده است            دو گوشواره درد سر مجـتـبایِ توست

مقتل نوشته خون همه جارا گرفته بود            خون لخته‌ها به مویِ پریشان حنای توست

مقتل نوشته خنجـری از لایِ در زدند            آثـارِ پـارگی به لـبـاسِ عـزای تـوست

بیت زیر جدای از اینکه دروغ محض بود و مستند نیست در واقع توهین به حضرت زهرا نیز می باشد و باید برای سرودن و یا خدائی ناکرده خواندن چنین مطالبی استغفار کرد، لذا توصیه میشود اینگونه اشعار را حتی در خلوت و تنهایی نیز نخوانید، ذکر این شعر در سایت هم صرفاً به منظور معرفی یک شعر کاملاً ضعیف که حاوی مطالب دروغ و توهین آمیز است صورت گرفته تا به این طریق ضمن روشنگری لازم از عزیزان مداح تقاضا کنیم که هیچ گاه چنین اشعاری را انتخاب نکنند.

مقتل نوشته است که چادر سرت نبود            این ماندنِ تو پشت در هم از حیای توست

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : روح الله پیدایی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سائـلی بـیچـاره‌ام در بین راه افـتـاده‌ام            بی‌کـس و تنهـا شدم بی‌سرپـناه افتاده‌ام

باید امشب گریۀ سیری کنم بر حال خود            بی‌حـیایی کرده‌ام در قعـر چاه افتاده‌ام


هر چه دادی آبرویم در عوض هر روز و شب            آبـرویت بُـرده‌ام حال از نگـاه افتاده‌ام

دردسرشد این دو چشمی‌که به هرجارفته است            دیگر از حال دعا و اشک وآه افتاده‌ام

بر زبان گفتم تو را میخواهم اما در عمل            هی دلت خون کردم و در اشتباه افتاده‌ام

ناله‌هایم بین روضه بی‌اثر مانده ز بس            بعـد هـیأت‌ها دوبـاره در گـناه افتاده‌ام

خسته‌ام از این گرفتاری ببین شرمنده‌ام            در بغل گیرم که من بی‌تکیه گاه افتاده‌ام

چارۀ کارم فقط راهی شدن تا کربلاست            بـاز یاد آن حـریـم و بـارِگـاه افـتـاده‌ام
خواب دیدم از دم باب الحسین بر سر زنان            رفـتم و با گریه پائین پای شاه افتاده‌ام

وای از آن لحظه‌ای که خواهری ناله زده            بـی‌بـرادر در مـیان یک سپـاه افـتاده‌ام

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

دیده‌ات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند           این چنین مگذار ما را، بار ما را هم ببند

مشکل افـتاده به کارم فـاطمه اعجاز کن           بار دیگر پلک های زخمی‌ات را باز کن


الـتـماس تو کـنم یا که خـدایت را، مـرو           رو به قبله گشته‌ای یا قبله رو کرده به تو

با سکـوتت فاطمه! خانه خـرابم می‌کنی           مثل این مردم تو هم داری جوابم می‌کنی؟
فاطمه! حرفی بزن؛ چیزی بگو جان علی           چند روز دیگـری هم باش مهـمان عـلی

زانوان زخمی‌ام می لرزد از این واهمه           من در این دنیا بمانم لحظه‌ای بی فاطمه
ای عـروس مـوسپـیـدم، آرزوهـا داشـتم           من قدم با عشق تو در این جهان برداشتم

قول‌های آن شب پیوندمان یادت که هست           حرف هایی‌که به روی سر در دل نقش بست
یـاد داری قـول دادی پیر پـای هم شویم           در غـریـبـستان دنـیـا آشـنـای هـم شـویم

کی قـرار این بود تـنها قامت تو بشکـند           قـامت تو بشکـند تا حـرمت من نـشکـند
بی‌قـرار از داغ تو در بیـن آب و آتـشـم           از امـانت داری‌ام دارم خجـالت می‌کشم

آشـیـان دلخـوشی‌هـای مـرا برهـم زدنـد           هـمسرم را ظـالـمانه پیـش چـشانـم زدند
بشکند دستی‌که بازوی تو را زهرا شکست           پشکند پایی‌که بی‌رحمانه آن در را شکست

گرچه با آن صحنه‌ها جانم رسیده بر لبم           امـتـداد این جـسارت می‌رسد بر زیـنـبم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مسعود یوسف پور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده‌ست؟            تا به امروز کسی مرتبه‌ات را دیده‌ست؟

خلـق از معـرفت شأن تو عـاجز مانـدند            بی جهت نیست خدا فاطمه‌ات نامیده‌ست


خـواستـم ذات تو را نـور بخـوانم، دیـدم            نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده‌ست

نـور چـشـمان پیـمـبـر تویی و جـلـوۀ تو            آفـتـابـی‌ست که تا غـار حـرا تابـیـده‌ست

حکـمتـش چیست که ای اُمّ ابیهـا! پدرت            بارها خم شده و دست تو را بوسیده‌ست

نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر            چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده‌ست

دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی!            اگر انگشتر خود را به گـدا بخـشیده‌ست

سـرِ هـم‌صحـبتِ صـدّیـقـه شدن بود اگر            ملک وحی، هـرآئیـنه به خود بالـیده‌ست

بانی رزق تویی، روح الامین می دانست            سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده‌ست

هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان            چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده‌ست

چه بگـوئیم از انفـاق تو، وقـتی در شهر            سائلی رخت عروسی تو را پـوشیده‌ست

به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد            نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده‌ست

چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت»            :گوش این طایفه آواز گـدا نشنـیده‌ست«

آه بـاران عـطا! رود کـرم! خیـر کـثـیر!            از چه همسایه‌ات از گریۀ تو رنجیده‌ست

مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت            سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده‌ست

بشکـند دست کسانی که شکـستـند تو را            چشمت از ضربۀ ناگاه به خون غلتیده‌ست

سر زخـمت نکـند وا شده بانـوی بهـشت            اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده‌ست

پلک آرام بزن، صفحه به نـرمی بشمار            مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده‌ست

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : علی‌اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر خشکم اگر زردم درخت رو به پاییزم           تـمام برگ‌هایم را به پـاهای تو می‌ریزم

چه نیرو می‌دهد بر من نگاه چشم‌های تو           بیا بنشین کنار من که از عشق تو برخیزم


الا ای دست رحمت دست‌هایم را نمی‌گیری           که در این لحظۀ آخر به دامانت بیاویزم

تو آن تنهاترین هستی یل خانه‌نشین هستی           من آن تنها زنی هستم که از درد تو لبریزم

الهی بشکند دستی‌که باعث شد به پیش تو           از اینکه مقنعه از چهره برگیرم بپرهیزم

غریبی خوب می‌دانم ولی کمتر بیا خانه           خجالت می‌کشم وقتی به پایت بر نمی‌خیزم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین رحمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سائل شدیم و رحمتِ زهرا به ما رسید            عرضِ ادب به ساحتِ مولا به ما رسید

دار و‌ ‌ندارمان، همه خیراتِ فاطمه ست            الحـق تـمامِ خـیـرِ دو دنیا به ما رسید!


در قلبِ شیعـیان، حرمِ مخـفـی‌اش بود            تـولـیـت حــریـمِ مُـعَـلا بـه ما رسـیـد!

چشمانِ حیدر است که ما را خریده است            یکجـا تمامِ جَـنَّـتُ الاعـلا به ما رسید!

سـرهای ما هـواییِ اسـرارِ روضه‌اش            این موهـبت زِ عـالـم بالا به ما رسید!

گریه کنانِ روضۀ بانـوی محـشریم            (حَیِّ عَلَی البُکَاء بِعَزَاهَا) به ما رسید!

وقتی میانِ شعله زمین خورد و ناله زد            «آهِ » دلش به سیـنۀ بی‌تابِ ما رسید!

«دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت»            افسوسِ این مصیبتِ عظمی به ما رسید!

روی کـبـود و سیـنـۀ مـجـروحِ فاطمه            در فـاطـمـیـه اوجِ بـلاهـا به ما رسـید

جا مـانده از مدیـنه و کرب‌و‌بـلا شدیم            گـریه به جـسمِ بی‌سـرِ آقا به ما رسید!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد زوّار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هرکه جانـانه به پای غـم دلـبر مـانـده            نــام‌ او در هـمه ایّـام سـراسـر مــانـده

لـبـمـان با قـدح سـاقـی ‌کـوثـر تـر شـد            آنچـنـانی که لـب از بـادۀ او تـر مانـده


کیست زهرا که درخشنده‌‌تر از خورشید است؟            مـاه از شـمس رخ اوست منـوّر مانده

قرن‌ها گـفته‌ شد از وصف مقامش اما            آنچه گـفـتـند هـمه، بـاز فـراتـر مـانـده

خطبه‌اش در وسط معرکه غوغا میکرد            شـیـر از غرّش زهـرایـی او درمـانده

آن‌قدر دشمن او بغض علی در دل داشت؛            که عدو بود و دلی سخت مکدّر مانده

با لگد زد به در و نعره‌زنان گویا گفت            این تـلافـیِ اُحـد، کـیـنـۀ خـیـبـر مـانده

میخ از دیدن این واقعه خون می‌بارید            شاهدم لختۀ خونی‌ست که بر در مانده

دود، مسمار، لگد، فاطمه، آتش، ای‌وای            کـمر صبر هم از غـصه مکسّر مانده

آن طرف قنفذ و در دست غلاف آشفته            این طرف چشم حسن، خیره به مادر مانده!

دست از دامن مـولا نکـشد او هـرگـز            فـاطـمـه پـای عـلـی تـا دم آخـر مانـده

چه کنم؟! شعـر به گـودال تـمایل دارد            دست من نیست اگر قافیه « سر» مانده

تـه گـودال اگـر پـیـرُهــنـی را بُـردنـد            جای آن نیزه و شمشیر به پیکر مانده

ضربه زد شمر و سر شیشۀ عطری افتاد            از همان لحظه، حرم نیز معطر مانده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با واقعیت و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

با لگد زد به در و نعره‌زنان گفت: علی؛            این تـلافـیِ اُحـد، کـیـنـۀ خـیـبـر مـانده

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه‌های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

میخ از دیدن این واقعه خون می‌بارید            شاهدم لختۀ خونی‌ست که بر در مانده

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من           تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من
من به احزاب و اُحُد یکدم نلرزیدم ولی           تا تو افتادی ز پا لرزید دست و پای من


کاش جانم با نفس از سینه می‌آمد برون           کاش می‌مُردم مدینه نیست دیگر جای من
روزها لب بسته از فریاد و می‌سوزم خموش           حبس در دل گشته حتی نالۀ شب‌های من
قـنـفـذ بیـدادگـر جـان مرا از من گـرفت           تو زمین خوردی و از هم شد جدا اعضای من
آفـتـاب طـلعـتت از ابـر سیـلی شد سیـاه           زین مصیبت تیره شد در چشم من دنیای من
در عزای تو تمامی عمر من شد احتضار           با فراق تو شده هر شب، شب احیای من

تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی           تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
حـیـف بـاغ آرزوهـای مـرا آتـش زدنـد
           رفت از کف غنچۀ من لالۀ حـمرای من
مـرحـبا میثم که در اشـعار تو پـیـدا بود
           غـصۀ نـاگـفـته و غـم‌های نـاپـیـدای من

: امتیاز

مناجات فاطمیه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از نـحـسی گـنـاه بـهـایـم عـوض شـده            حال دعـا و سوز و نـوایم عوض شده

خـیـلی دعـا بـرای ظهـورت نکـرده‌ام            یادت نـبـوده‌ام که دعـایـم عـوض شده


یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه            معـلـوم می‌شود که خـدایم عوض شده

چشمی که خشک شد به امامش نمی‌رسد            حالات چشمِ عـقـده گشایم عوض شده

دیشب دعام کردی و بی‌خود نبوده که            از صبح زود، حال و هوایم عوض شده

تو رحـمـتی و با نظـرت سوی نـامه‌ام            با فعل خیر، جرم و خطایم عوض شده

آلـــوده‌ام قــبــول ولــی بـی‌پــنـــاه نـه            اصلا مگـر امام رضایم عوض شده؟!

خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت:            در بسـتری و حال سـرایم‌ عوض شده

زهـرا تـمـام قـوّت جـان مـنـی، بـخـند            با گـریـه‌ات زمانه بـرایـم عـوض شده

دیشب عـبـام را رویت انـداخـتـم ولـی            دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رفتی و در سینه‌ام دل بی‌قراری می‌کند            چشم هایم اشک نه! خونابه جاری می‌کند

رفتی و بوی تو مانـده در تمام خانه‌ام            یاد تو حتی "خزانم را بهاری" می‌کند


خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه"            حق بده حیدر برایت گریه زاری می‌کند

بعد تو حال حَسن بد جور می‌سوزاندم            گوشه‌ای کز کرده دائم سوگواری می‌کند

ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین            نیمه شب پا میشود شب زنده داری می‌کند

تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا            دخـترم زینب برایم خانه داری می‌کند

: امتیاز